جدول جو
جدول جو

معنی میل بکشین - جستجوی لغت در جدول جو

میل بکشین
میل کشیدن بر چشم به قصد آغشتن آن به سرمه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ کَ دَ)
کنایه از دور گردانیدن است، کور کردن. (از ناظم الاطباء) (برهان). کور کردن کسی با میل داغ کرده. سمل. کور کردن و نابینا ساختن. نابینا کردن. ترکانیدن چشم با میل. (یادداشت مؤلف). کنایه از کور کردن است. (از انجمن آرا) : پس از آن به یک هفته میلش کشیدندو به بخارا فرستادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 655).
خس طبع را چه مال دهی و چه تربیت
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 4).
روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی
خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید.
خاقانی.
به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم
وگر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد.
سعدی.
در اجرای حکم سیاست بر وی از زبان بریدن و میل کشیدن، چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخرجان گردد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94) ، از پیش راندن. (از برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
((کَ دَ))
کور کردن
فرهنگ فارسی معین
به دنبال هم راه افتادن، قطار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درد مداوم داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
اطعام عمومی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: شکنجه عمل وحشیانه ی ترکه در ماتحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد و شیون ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
زوزه کشیدن همراه با آوای ممتد، پوست کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را روی زمین کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تسطیح زمین به وسیلهی ماله یا تخته
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت تند و سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، بالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
علامت گذاری کردن از طریق کنده کاری بر چوب یا تنی، جریان.، عمل مجامعت توام با عنف، خشک کردن پوست تازه ی گوسفند از طریق
فرهنگ گویش مازندرانی